هورادهوراد، تا این لحظه: 4 سال و 14 روز سن داره

کوچولوهای شیرین

ali

تشکر

سلام ...   میخوام با این پست از همه دوستای گلی که همیشه به من سر می زنن تشکر کنم . و یه تشکر ویژه هم از منصوره جون ، بابا بزرگ ، دایی پارسا ، خاله مینو ( مامان مریم و محمد پارسا ) ، خاله نیلوفر ( مامان امیر محمد  ) ، خاله بیتا ، ایمانه جون ( مامان  علی ) ، خاله نگین ، مامان  نیایش ، خاله شادی و خاله پرستو  . ...
20 شهريور 1390

پیکنیک

روز جمعه 18 شهریور به همراه خانواده ( مامان ، بابا ، مامان و بابابزرگم ، پارسا و ... خاله ها و دایی مامانم و یه عالمه آدم دیگه ) به سراب صحنه رفتیم ، جاتون خالی خیلی خوش گذشت . همه دورم جمع شده بودن و باهام حرف میزدن ، من هم گهگاهی با یه لبخند اونا رو ذوق زده می کردم و از تماشای درخت ها و طبیعت لذت می بردم . تازه گشت و گذار ما به همین جا که ختم نشد ، شبش هم رفتیم منزل عمو نوید و پگاه جون مهمونی . در مجموع دختر خوبی بودم تا بازهم منو ببرن تفریح !     حالا اگه می خواین عکس های سراب صحنه  رو ببینید روی ادامه مطلب  کلیک کنید . ...
20 شهريور 1390

دستام خوشمزه است

دستام خیلی خوشمزه است ، تا فرصت کنم دستامو میبرم دهنم ، شروع به خوردن میکنم و صدای ملچ و ملوچش بلند میشه !!   و این هم یه عکس خوش اخلاق از من ...   ...
16 شهريور 1390

لبخند

بعد از یک ماهگی می تونم آدما رو با چشم هام دنبال کنم و لبخند بزنم بعضی وقت ها می بینم ده تا چشم داره نگاهم میکنه ، نمی دونم این بزرگترا به چی میخندن ! منم با یه لبخند دلشونو خوش میکنم . یه وقت هایی هم که باهام حرف می زنن منم لبامو کج و کوله می کنم و یه صداهایی از خودم در میارم .     ...
15 شهريور 1390

واکسن

  ششم شهریور ماه دو ماهه شدم . امروز همراه سارا و مهرداد جون رفتیم درمانگاه واکسن فلج اطفال و سه گانه و هپاتیت زدم . واکسن هپاتیت خیلی اذیتم کرد بعد از اینکه اومدم خونه پای چپم قرمز شده بود و ورم کرد سارا جون با کمپرس آب سرد  دردمو تسکین می داد برای اولین بار استامینوفن خوردم ، گریه زیادی کردم و از چشمام هم اشک جاری شده بود ! وزن من در دوماهگی 5 kg قد من 57 cm     ...
6 شهريور 1390
1